آخرین بار است که دستانم
برای از شما نوشتن به خطا میرود
آخرین بار است که سکوتم معنی مشت گره کرده را میدهد
بهارم را شما،
نه شما نه،
بغض من از من گرفت
نازنینم را شما،
نه شما نه،
ترس از عاشق شدن از من گرفت
شما آرام آرام از کنار غصه های من گذشتید
خیلی آرام...
آرزوی قلم من، شده بود
از برق چشمان عاشق شما نوشتن
اشتباه کرده بودم ، اشتباه...
چشمان غلتیده در گناه عاشق نمی شوند
دستان غسل داده ی مکر
فرزند پاکی را در آغوش نخواهند کشید
باید می دانستم
باید می فهمیدم
کفتارهای گرسنه از آشنایان شروع می کنند
آخرین بار است که چشمانم به گناهان شما
و غربت خودم خیس می شود
باید تبریک گفت:
شما آنگونه بودید که رفتنتان غمبار نیست
و من اینگونه، که بی شما زنده خواهم شد. زنده...
باید تبریک گفت:
جنگیدن باشما درسهایی به من آموخت
صبر ، آرامش ، سکوت ، تلاش ، و غربت انسانی!!
بهانه ی بی میلی به زندگی،
نفرین برای شما اندک مینماید
باید دعا کرد
خداحافظ ...
به امید رهاییتان از بند...............
متولد85(یکشنبه 86 اردیبهشت 23 ساعت 12:0 صبح )
دیدگاههای دیگران () |